خودتو بهمون معرفی کن لطفا؟!
من پیام درویشی هستم متولد آذر هفتاد و یک. یعنی الان سی و یک سالمه! مهندسی نفت خوندم. حقوق هم خوندم. مالی حسابداری هم خوندم!
و دیجیتال مارکتینگ که چند سالیه که واردش شدم رو به صورت دانشگاهی تحصیلات مرتبط ندارم و تو دوره های مختلفی شرکت کردم برای یادگیری.
علایق و تفریحات پیام چیه؟
من عاشق سفر رفتن هستم و میشه گفت به هیچ سفری نه نمیگم. سعی میکنم شرایطم رو جوری تنظیم بکنم که بتونم سفر برم حتما هر پیشنهادی باشه!
پیام رو با چه خصوصیات مثبتی میشناسن؟
معمولا بازخورد هایی که از بقیه گرفتم یکی این بوده که بهم میگن خیلی پرتلاشی و بخوای یه کاری رو انجام بدی انجام میدی حتما و تا تهش رو میری.
بعد اینکه تا حالا توی این دوازده سیزده سال که کار کردم بازخوردی که از همکارام می گیرم اینکه یه کاری بهم بسپارن خیالشون راحته که من انجامش می دم و نیاز نیست که پیگیری بکنن. و دیگه این که اینم خیلی میگن که آدم خلاقی هستم. دیگه اینکه من سعی میکنم همیشه هر ماجرایی باشه حالا چه شخصی چه کاری چه حالا بحث بیزینسی هر چیزی که باشه، سعی میکنم از زاویهی دیدی بهش نگاه کنم که کسی نگاه نمیکنه و دیگه اینکه کسی رو سعی میکنم زود قضاوت نکنم و همیشه سعی میکنم تهش رو دربیارم بعد بخوام تصمیمگیری کنم یا قضاوت کنم یا هر چیزی!
روی کدوم خصوصیات اخلاقیت باید بیشتر کار کنی؟
یه ویژگی که خیلی دوست دارم روش کار بکنم بحث فینیشر(تمام کننده) بودنمه. چون من بعضا فینیشر نیستم! یه وقتایی یه کاری رو اصلا ناتمام ول میکنم و حقیقتا اصلا اذیت هم نمی شم که نا تمام مونده! ولی خب دوست دارم که روی این قضیه خیلی بیشتر کار کنم. شاید بگم من سه سال پیش اگر فینیشر بودنم از صفر تا صد مثلا پنج بود الان خب رسوندم به شصت و هنوز خیلی دارم روش کار می کنم.
الان شغلت چیه؟ و چند سال سابقه ی کار تو این حوزه داری؟
من الان به صورت رسمی سرپرست مارکتینگ هولدینگ ناب استیل و چند تا جای دیگه هم به صورت مشاورهای یا پاره وقت دارم فعالیت میکنم. توی آکادمی منظم دارم کار میکنم.
تو شرکت آروین فرداد که تو حوزهی موبایله به عنوان مشاور تبلیغات کار می کنم. ولی خب کار اصلیم همون مارکتینگه.
توی این حوزه من به صورت رسمی از سال هزار و چهارصد وارد شدم و قبل از اون خب مسیر شغلی کاملا متفاوتی داشتم. یعنی از حسابداری شروع کردم، یه مدت تو کار واردات لوازم کادویی بودم، بعد تو حوزه ی حقوقی کار کردم، بانک کار کردم، و خب الان رسیدم به این نقطه و توی این حوزه هم که گفتم دیگه از هزار و چهارصد دارم کار میکنم به صورت رسمی! ولی خب قبلتر از اون تقریبا یه سال یه سال و نیم قبل تر به صورت خیلی جسته گریخته و به عنوان علاقهمند یا هر چی اینجوری کار میکردم.
قصهی ورودت به مارکتینگ و نقطهی شروعت رو برامون تعریف کن!
من توی یک NGO فعالیت میکردم. اونجا یه بخشی داشت به اسم تولید محتوا که حالا من احساس کردم که اونجا خیلی میتونم کارای خلاقانهای انجام بدم و خیلی ایده دارم برای بازاریابی کردن و تبلیغات. اونجا بود که جرقهش تو ذهنم خورد و یکی از دوستام یوسف فراهانی رو به من معرفی کرد. گفت میتونی توی کلاساش شرکت کنی.برای تو که به کارای خلاقانه و تولید محتوا و این کارا علاقه داری خیلی خوبه و میتونی از اینجا شروع کنی! من کلاسای یوسف فراهانی رو شرکت کردم. یه دونه تک دوره باهاش برداشتم. فکر میکنم یک ماه بود حدود چهار تا پنج شنبه جمعه اینجوری بود و دیدم که خیلی کار جذابیه و واقعا خوشم اومد که من میتونم انقدر کارای خلاقانه انجام بدم و ته نداره داستانش. چون من قبلش کار حقوقی انجام میدادم و کار حقوقی اصلا کار خلاقانهای نیست. از نظر من اصلا کاریه که هیچ چیز خلاقانهای نداره و خیلی خسته کننده بود برای من. روتین بود، یه کار تکراری بود، فقط پیگیری میخواست. من آدم این کار نبودم با این که به نظر خودم اونجا هم موفق بودم ولی کاری نبود که دلچسب باشه برام و کیف کنم و بگم یه چیزی خلق کردم یا یه چیزی درست کردم!
بعد اون دوره شروع کردم یواش یواش جسته گریخته ازینور اونور، یوتیوب و سایتهای آموزشی یه سری چیزا مطالعه کردن راجع بهش. ولی میشه گفت نقطهی شروع من اوایل سال هزار و چهارصد بود که گفتم آقا من خیلی جدی برم واردش بشم و شروع کنم این کار رو.
تو مسیر شغلیت چه دوره هایی رو گذروندی و کدوماش رو و به دیگران پیشنهاد میدی؟
دورههایی که من رفتم یه بخشیش که خودم از مکتب خونه و جاهای مختلف،توی سایتای مختلف داشتم میخوندم. دورهی آکادمی دهبان رو شرکت کردم و بعد کلاسای سازمان مدیریت صنعتی رو رفتم به واسطه ی آقای طالبی.
راستش تو دورهی کارآموزی من کلی چیز یاد گرفتم. دورههای خود mydmc شون رو من شرکت کردم و کل دورههاشون رو دیدم یه بار، و علاوه بر اون یه سری کتاب که خودم تو این حوزه خوندم. اینا چیزایی بود که خیلی تو مسیر شغلی من تاثیر داشت و باعث شد که من خیلی بیشتر از قبل پیشرفت بکنم.
اگه برگردی عقب با دانش و تجربه ی امروزت برای اینکه مسیر شغلیت رو بهتر طی کنی چیکارا می کنی و چیکارا نمی کنی؟
اگه برگردم عقب خیلی زودتر شروع میکردم، جدیتر شروع می کردم و سعی میکردم که خیلی زودتر با آدمای بزرگ این حوزه ارتباط بگیرم.
برای کسی که میخواد تازه این مسیر رو شروع کنه چه پیشنهادی داری؟ از کجا و چجوری شروع کنه؟
برای کسایی که تازه میخوان این مسیر رو شروع کنن من برعکس خیلیا که میگن خودآموز برو جلو، من میگم با خودآموزی چیزی در نمیاد حقیقتا! مخصوصا بیشتر برای آدمای شبیه به خودم. صادقانه ش اینه که من خودم رو آدم پر تلاشی می دونم نه آدم باهوشی! یه چیزی رو اگه بخوام یاد بگیرم پدرم در میاد تا بخوام یادش بگیرم و اینجوری نیست که رو هوا بگیرم!
بابت همین اگه کسی مثل من باشه و حداقل یه شناختی از خودش داشته باشه که آیا باهوشه و یه مطلبی رو، رو هوا میگیره یا اینکه باید بیشتر بخونه و بپرسه، سعی کنن که به جای اینکه وقت خودشون رو تلف کنن و سراغ چیزای خودآموز و اینا برن، برن سمت حضور داشتن توی کلاس حضوری و دورهی حضوری و ارتباط گرفتن با آدمای دیگه.
من چیزی که تا الان تو این حوزه فهمیدم اینه که ارتباطات حرف اول رو میزنه. یعنی من اگه دانشم از صفر تا صد مثلا صد باشه ولی هیچ ارتباطاتی نداشته باشم، هیچ کانکشنی نداشته باشم، حقیقتا به هیچ جا نمی رسم! و اگر برعکس این باشه که دانشم نسبتا خوب باشه ولی ارتباطاتم قوی باشه خیلی موفق ترم. پس کسایی که میخوان وارد این حوزه بشن پیشنهاد می کنم که وارد دورههای حضوری بشن به خاطر این که اونجا خیلی ارتباطاتشون بیشتر و بهتر میشه، هم برای پیدا کردن شغل، هم برای ارتقای دانششون.
و اینکه کم نیارن دیگه باید پوست کلفت باشن تو این قسمت!
یه نکتهی دیگه اینکه برن کارآموزی. کارآموزی خیلی به نظر من نکتهی مثبتیه و خیلی اتفاق مثبتیه تو زندگی شغلی یه نفر. یک ماه، دو ماه، سه ماه آدم میخواد رایگان کار بکنه اوکی بالاخره هر چیزی یه بهایی داره، بره و کارآموزی بکنه تا بتونه کارو بهتر درک بکنه. علتشم اینه که وقتی به عنوان یک کارمند یا کارشناس وارد جایی بشن اون بحث مسئولیت و بار ذهنی انقدر زیاده که اون آدم دست و بالش بسته است و این به اون آدم اجازه نمی ده که بیشتر یاد بگیره! چون باید یه تسکی رو برسونه حتما، میفته تو روتین یه کاری، رو غلطک میوفته، اون بهش اجازه نمیده یادگیری داشته باشه. ولی توی بحث کارآموزی چون مسئولیتی نداره، ذهنش کاملا بازه و میتونه با خیلی ذهن بازتر و فعالتری یاد بگیره.
کسی که میخواد تو دنیای مارکتینگ آدم موفقی باشه چه ویژگی هایی لازمه داشته باشه؟
یکی اینکه تیم ورکش باید خوب باشه.
دوم اینکه بلد باشه با آدمهای مختلف با ویژگیها و خصوصیتهای مختلف کار کنه. این که بخواد وارد یک سیستمی بشه و خیلی کمالگرایانه فکر کنه همه ی شرایط باید خوب باشه و همهی آدما و محیط باید خوب باشه اینجوری نمی تونه کار کنه. مخصوصا تو این قسمت که تعامل خیلی زیاده. یعنی تو واحد مارکتینگ کسی تکی بخواد بره جلو و کار بکنه خیلی احتمال موفقیتش کمتره. باید بلد باشه چه جوری با آدم غرغرو کار کنه، با آدم بیاعصاب کار کنه، با آدم مهربون کار کنه، با آدم پر حرف کار کنه! باید همه مدل آدما رو بتونه باهاشون ارتباط بگیره. این خیلی به نظر من تو این حوزه موثره. چون کاملا کار تیمیه. چون من تجربهی کارهای دیگه رو دارم میگم. مثلا یه کارشناس حقوقی کارش انفرادیه. یعنی تکی باید یه سری کارها رو انجام بده، پیگیری بکنه تموم بشه بره! یا مثلا اگه قراره تو یک مجموعهای فروش کار بکنه خب بازم کارش انفرادیه. یه سری تسک ها داره که باید انجام بده، یه سری مهارتها باید داشته باشه و تمام! ولی کار مارکتینگ یه کار تیمیه کاملا. حالا نمیگم صد در صد ولی بیشترش کار تیمیه و باید بلد باشه اون آدم که با آدمهای مختلف کار بکنه.
آینده این شغل رو چطور می بینی؟
واقعیتش ترسناک! چون کار ما خیلی وصله به اینترنت. البته میگن بیزینس مسیر خودش رو پیدا میکنه. ولی خب به هر حال آیندهی ترسناکیه دیگه. این که آیا آدم بتونه تو اون مسیری که بیزینس داره طی میکنه خودش رو ارتقا بده یا خودش رو وفق بده با اون مسیر یا مثلا با اخلاقیاتش درست دربیاد. یکی میگه آقا من مثلا اگه مسیر سمت شبکههای داخلی بره من کار نمیکنم! خب اگر مثلا میگم اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی دیگه کامل قطع بشه خب بیزینس نمیتونه بگه آقا من کار نمیکنم! مجبوره بره تو پلتفرم هایی که دولتیه یا هر چیزی، و خب یه سری میگن من نمی خوام اینجوری با این شرایط کار کنم. و خب بیکار میشن دیگه. حالا میگم بستگی به خیلی چیزا داره ولی یه ذره آینده تاریک و ترسناکه!
الان بازار کار برای این شغل چطوره؟
بازار کار به نظرم الان تو این حوزه خیلی خوبه، شغل هست ولی درآمد بالا واسه یک نفر که حالا میدلول یا جونیوره، نه اینجوری نیست. چون یه سری شغلها هستند که تخصص بالایی نمیخواد و میگه آقا من یه سری مهارتها داشته باشم میتونم پول خوبی در بیارم. اینجا خیلی عشق و علاقه تاثیر داره و مهمه که حاضر باشی خیلی خاک خوری بکنی تا بخوای به یه نقطهی پردرآمد برسی. ولی بازار کار برای آدم متخصص همیشه داغه. حالا چه تو این حوزه چه تو حوزهی دیگهای. کسی که کار بلد باشه بیکار نیست قطعا. و به نظرم اگه میخوایم که وارد این بازار کار بشیم و خوب بتونیم پول دربیاریم باید تخصص مون رو بیشتر بکنیم و خب یه سری مهارتهای مربوط به خودمونه که اونها رو باید ارتقا بدیم.
کتاب، فیلم، پادکست برای کسایی که میخوان بیشتر با این حوزه آشنا بشن؟
یه کتابی بود به اسم “با چرا شروع کنیم” این کتاب به نظرم خیلی کتاب خوبیه چون یه سری چارچوب رو به آدم یاد میده و میگه که مدل نگاهت باید چی باشه و اینا و کتاب “ایدهی عالی مستدام” ! این دو تا کتاب، کتابای خیلی خوبی بودن.
اسم مسیر شغلیت چیه؟
من اسم مسیر شغلیم رو میذارم “از تغییر نترس”
نکته ای هست که بخوای بگی و ما نپرسیده باشیم؟
نکتهای که میخوام بگم اینه که تغییر کردن ترسناکه، ولی اتفاق بدی نیست. به نظر من هر تغییری مفیده! آدم رو میسازه. یه سریا هستن که کلا از تغییر میترسن. اینکه مثلا آقا فیلد کاریت رو چرا داری عوض میکنی؟ اگه بری موفق نشی؟ بیگدار به آب زدن یه بحثه ولی اینکه بخوای تغییر کنی یه بحث دیگست.
من به نظرم بخوام یه نکته بگم به عنوان یک نصیحت برادرانه میگم از تغییر نترسید!
البته تغییر درد داره، تاوان داره! مثلا اینکه یکی بخواد فیلدش رو عوض بکنه، کلا دانشش رو تغییر بده خب قاعدتا درآمدش کم میشه، اطرافیان و نزدیکاش هی نصیحت و سرزنش میکنن میگن چرا این کارو کردی و ریسک داره و … . ببین من خودم دو بار تغییر بزرگ انجام دادم و هر دو بار واقعا بحث درآمدم خیلی قابل لمس تحت تاثیر قرار گرفت و من پوستم کنده شد. مثلا این که من سال نود و شیش از بازار کار عمده فروشی و واردات و این داستانها که جداشدم بعد که یهو وارد کار کارمندی شدم، درآمدم میتونم بگم یک دهم شد و واقعا پوستم کنده شد! بعد اینکه تازه داشتم مثلا اوج می گرفتم و به درآمد میرسیدم و کارمند بانک شده بودم، میخواستم تغییر کنم باز دوباره درآمدم افت کرد. من یک سال تمام فقط در حد اینکه بتونم هزینهها رو در بیارم اونم به زور با این کلاه اون کلاه کردن و از پسانداز خوردن و اینا تا یک سال بتونم درس بخونم، وارد فضای دیجیتال مارکتینگ بشم، وارد مارکتینگ بشم و واقعا درد داشت این قضیه. ولی خب خوب بود تهش خوب بود و راضیم از این قضیه. میخوام بگم از تغییر نترسیم و تغییر کنیم. این رو ببینیم که تاوان داره و باید تاوانشو بدیم! حالا شاید تاوان کلمهی مناسبی نباشه، بهاش رو بدیم و تغییر بکنیم.
مورد بعدی اینکه کاری که دوست نداریم انجام ندیم.
ببین من یه تایمی واقعا دوست داشتم که کارشناس حقوقی باشم و دادگاه می رفتم میومدم و هزار تا اداره دولتی و فلان و اینا میرفتم. از یه جایی به بعد دیگه دیدم دوست ندارم. و این یه چیزی نیستش که بگیم آقا وحی شده که باید حتما تو همین جایی که هستیم کارکنیم. علاقهمندی آدم تغییر میکنه. من الان شاید مارکتینگ رو دوست دارم، شاید کار حقوقی دوست دارم، کار فروش دوست دارم، ممکنه چهار سال دیگه این رو دوست نداشته باشم.
اگر دیدیم واقعا علاقهای نداریم بِکنیم از اون قضیه. بِکنیم و بریم سمت علاقهمندی مون.
دیر نیست! واسه تغییر هیچ وقت دیر نیست!
یعنی من اگه قرار بود به حرف اطرافیانم گوش میکردم میگفتن آقا دیره دیگه الان تو پنج شیش ساله تو اون حوزه داری کار میکنی، الان بخوای بری شروع کنی موفق نمیشی، من شاید حالا تو این نقطه که الان هستم هیچوقت نبودم. حالا نمیگم خیلی نقطه خاصیم! من خیلی راه دارم تا بخوام به اون چیزی که خودم آرزوش رو دارم و نقطهای که رضایت دارم برسم ولی خب همین جا هم نبودم دیگه! حداقل این کاری که دوست دارم الان دارم انجام میدم. ولی قرار بود به حرف بقیه گوش بکنم و این فاز رو داشته باشم که آی بقیه چی میگن و اینا خب هیچ وقت این رضایت شغلی رو نداشتم.
نکتهی آخر که میخوام بگم اینه که به نظرم اگه کسی میخواد رشد بکنه اولین چیزی که باید تو ذهنش بسازه اینه که من باید کارمند نباشم! یعنی چی؟ یعنی این نباشه که صبح بیام سرکار، یه سری تسک بهم می دن، اونارو انجام بدم بعد از ظهر برم خونه! این باعث نمیشه کسی رشد بکنه. این فقط باعث میشه که تو توی اون مهارت قوی بشی. اگه کسی میخواد رشد بکنه باید همیشه یه نگاهی به قسمتهای دیگه داشته باشه، یه کمی جهانبینی شو بیشتر بکنه، دور و اطرافش رو بیشتر ببینه، دانشش رو ارتقا بده و این که آرزو داشته باشه!
این که صبح بیاد یه سری تسک بزنه و بعد از ظهر بره خونه حقیقت اینه که با این کار به هیچ جایی نمیرسه!
پایان گفت و گوی رد ما با پیام درویشی!